نارینه ی سرخ

ساخت وبلاگ
امشب در پس پیام هاای تلگرامی فقط اشک ریختم و در عوض ایکن لبخند ارسال کرده ام....من رسیده به بن بست..بن بستی پر از اخرین..اخرین سفر جهادی..اخرین زیارت کربلا..اخرین ورق زدن کتاب های درسی..اخرین مقاله..اخرین......کجایی پس...کجایی که مجبور شدم امشب اتمام حجت کنم...کجایی که نگذاری با اشک الان ننویسم....این سهم من از زندگی نبود....شهم منی نبود که خدایی دارم که یک جلوه از او کوه را متلاشی کرد...زندگی من الان در انتطار ان یک جلوه است....ظهور کن جلوه ی خدا

نارینه ی سرخ...
ما را در سایت نارینه ی سرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : narineyesorkho بازدید : 17 تاريخ : جمعه 2 مهر 1395 ساعت: 2:55

در میان این روز های دلتنگی، خودت را اتفاقی به ثانیه ها برسان....

پ.ن:

چه روزی بود امروز...رسیدن پرچم ها ی گنبد امام رئوف به دستم و اینکه ی واسطه بودم برای پخششون...در اتاق رو بستم که کسی شاهد ابراز دلتنگی ام ب پرچم امام رئوف نباشه جز خدایی ک تمام امیدمه...

.

 

نارینه ی سرخ...
ما را در سایت نارینه ی سرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : narineyesorkho بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 2:19

وسط جلسه یک مرتبه جناب مدیر صدام می زنند. پس شما چرا اینقدر متعجبی؟ دلیلم را مخالفتم را اعلام می کنم. بعد ک جلسه تمام می شود، دنیا دنیا ابراز نگرانی می کنم به رقیه که این چه تصمیمی بود که تصویب شد. می رسم ب خانه. مامان از جلسه می پرسد، از نگرانی ام می گویم. مامان نگرانم می شود که قرار نبود غرق این کار شوی تا حد. پیام می اید همکار جان فردا برنامه تفریح گذاشته. به او نگاه می کنم...ب خودم...چه قدر ادم ها باهم فرق دارند....اول می گویم اثر فیزیک خواندن است....اما می دانی همه چی بر می گردد به این جای خالی اش که لحظه ای از جلوی چشمم کنار نمی رود. اگر بودی الان .... . می دانی ح نارینه ی سرخ...ادامه مطلب
ما را در سایت نارینه ی سرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : narineyesorkho بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 2:18

مثل یه پرنده تو قفس، خودم رو ب در و دیوار قفس می زنم اما هیچ راه نجاتی نیست...

ظهر جمعه می شینم سر سجاده. اشکم جاری میشه...آقا امام حاضر من، دست پدرانه تون رو ب سرم بکشید...یهو خیالات برممیداره....حس می کنم ویزا اماده ست...ی حس خوبی پر میشه تو دلم...من از رفتن می ترسم...چون خراب کردن همه پل های پشت سرم هست....اما دیگه طاقت اینجا رو ندارم....دلم میخاد برم ی گوشه دنیا ک هیشکی نشناستم و انتظار مرگ رو بکشم...یعنی خوب میشم؟

نارینه ی سرخ...
ما را در سایت نارینه ی سرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : narineyesorkho بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 2:18

بعد مدتها زنگ زد.در این مدتهایی که او خودش را سرزنش می کرد و من مطمین بودم به نیت خیر او. شکستن تقصیر او نبود...شاید خودش می دانست....شاید هم نه....تلفن را می دارم، کسی که همیشه پای حرف دل تنگ امدن هایم می نشست حالا نمی توانستم چیزی ب او بگویم....که نکند که ناراحت شود....اما او هنوز مصر است.بر عکس من که از خودم قطع امید کردم....که خواباندم رویاهایم زیر خروارها خاک....این من خیلی وقت است که جامانده..... . مامان ب پریشانی ام نگاه می کند. می گویم دعا کن که قبول کنند این استعفا را می گوید اخر تو که سه هفته بیشتر نیست مشغولی....می گویم مامان از ماه رمضان انقدر فشار روی من امده نارینه ی سرخ...ادامه مطلب
ما را در سایت نارینه ی سرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : narineyesorkho بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 2:18

عکس حرم بابا را که در صفحه اینستا گذاشتم امد زیرش نوشت که دست بکش از این زیارت های دلی...پاشو ماموریت برو...برای اربعین یک مترجم میخواهیم که با زایران انگلیسی زبان صحبت کند...این روز ها زده ام زیر همه چی....

نارینه ی سرخ...
ما را در سایت نارینه ی سرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : narineyesorkho بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 2:18

به همه گفتم تقصیر نفیسه بود که همراه خوبی نبود..اما همه می دانستند که دارم بهانه می کنم و به خاطر بهم ریختگی این روزهاست...شاید سر همین بود که همه با چشم هایشان گفتند که خودت مقصری... مامان دارد برای یک هفته می رود سفر...جوری گفتم نمی روم که جایی برای اصرار باقی نماند..حالا بابا می ماند و یک دختر بد اخلاق.... امشب مدیر سابقم حالش بد بود...داشت به استعفا فک میکرد..ان هم ب خاطر شهادت یکی از جهادگران زیر دستش...پیام داد که یک پیام تسلیت تنظیم کنم..حالش مساعد نبود برای تنظیم پیام تسلیت..په تجدید همکاری ای شد... نارینه ی سرخ...ادامه مطلب
ما را در سایت نارینه ی سرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : narineyesorkho بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 2:18

دلم بدجور گرفته. به مامان گفتم نرو...گفتم ک حوصله خودم رو ندارم...ی تصادف کافی نبود ک بفهمن خوب نیستم...خدایا مندارم کم میارم...مثل خواب زذه ها شدم....تولد امام ریوف نزدیکه...پرچم امام ریوف از سالن پذیرایی اتیش میزنه ب جونم...ک اقا هم جواب من رو ندادن....خدایا ای کاش تموم میکردی یا من رو...یا این امتحان رو....

نارینه ی سرخ...
ما را در سایت نارینه ی سرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : narineyesorkho بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 2:18

ای کاش می شد اشک را نوشت... ای کاش مامان ب جای ناراحت شدن ، می پرسید چه مرگم هست...ای کاش بابا ب جای اینکه فکر کند 12 میلیون را چگونه پرداخت کند، قسطی یا یکجا از من می پرسید چه مرگم هست..ای کاش نفییسه ب جاای اینکه تلگرامی پیام بدهد که سبحان هوس کیک کرده، می پرسید که چ مرگم هست که دختر همیشه فعال و در پی کار و تلاش حالا چند هفته ای است خودش را حبس خانه و اتاقش کرده..خدایا..می بینی...کم اورده ام...همین که در وبلاگش هم پرنده ای هم پر نمی کشد....همین که تنها مانده است میان کم اوردن هایش....میلاد امام رضا گذشت....همه جا پر شده از پیام هاییی که مرسی اقاجان حجتم را دادین..اما م نارینه ی سرخ...ادامه مطلب
ما را در سایت نارینه ی سرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : narineyesorkho بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 2:18

پس فردا دوشنبه روز دفاع است. امروز كه رفته بودم دفاع و داشتم در ذهنم مهمان هايي كه بايد دعوت كنم را مرور مي كردم، رسيدم به تو... دلم ميخاست باشي.... دلم ميخاست لحظه به لحظه اين روزها و اين ساعت ها را باشي، اما نيستي ... و من دارم اين نبودن ها را كم مي آورم

بي تو هميشه يك كم و كسري هست...

نارینه ی سرخ...
ما را در سایت نارینه ی سرخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : narineyesorkho بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 2:18